دکتر هاشم اورعی (استاد دانشگاه صنعتی شریف) – روزنامه جهان اقتصاد
جمهوریخواهان در کنگره آمریکا به جو بایدن حمله میکنند که گزارش تهیه شده در ارتباط با داراییهای حزبالله لبنان را در اختیار آنان قرار نمیدهد. طبق قانون «محدودیت توان مالی حزبالله» مصوب سال ۲۰۱۸ کنگره آمریکا، وزارت امورخارجه و وزارت دفاع موظف شدند ظرف ۶ ماه گزارش جامعی در این زمینه تدوین و در اختیار عموم قرار دهند. در شرایطی که لبنان در معرض ورشکستگی قرار دارد، دولت بایدن درحال بررسی برداشتن تحریمهای اقتصادی علیه این کشور است. پَت فالون، نماینده جمهوریخواه کنگره از تگزاس معتقد است که برداشتن تحریمها و ارائه کمک مالی به لبنان دقیقاً فصلی از کتاب سیاست خارجی نِویل چمبرلین، نخست وزیر بریتانیا در آستانه جنگ جهانی دوم است. چمبرلین که از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۰ نخست وزیر بریتانیا بود، سیاست «صلح در دوران حاضر» را دنبال کرده و براین عقیده بود که باید با هیتلر رهبر آلمان نازی کنار آمد. سیاستی که چرچیل سخت با آن مخالف بود و در نهایت با به کرسی نشاندن حرف خود بر مسند نخست وزیری تکیه زد و شد آنچه شد.
مساله اینجاست که دولت آمریکا هیچ اقدامی به عمل نیاورده که نشان دهد لبنان را تحت تحریم قرارداده است. البته این کشور برخی سیاستمداران لبنانی و اعضاء ارشد حزبالله را در لیست تحریم گنجانده است ولی بهنظر نمیرسد کاخ سفید به دنبال جلوگیری از کمک مالی صندوق بینالمللی پول به لبنان باشد. ماه گذشته درحالیکه گروهی از نمایندگان کنگره آمریکا به لبنان سفر کرده بودند، ریچارد بلومنتال، یکی از نمایندگان اعلام کرد که کنگره در فکر تدوین برنامه حمایت مالی از لبنان در قالب طرح مارشال برای بازسازی اروپا پس از جنگ جهانی دوم است. عدم انتشار گزارش مربوط به تامین مالی گروههای سیاسی از جمله حزب الله در لبنان به این دلیل سروصدای نمایندگان جمهوریخواه را درآورده که زمزمههایی مبنی بر آمادگی کاخ سفید برای برداشتن تحریمهای اعمال شده بر رژیم بشار اسد برای حل مشکل انرژی در لبنان به گوش میرسد. قرار است خط لولهای گاز را از مصر از طریق اردن و سوریه به نیروگاه برق دیر عمار در لبنان منتقل کند. درحال حاضر این کشور با کمبود شدید برق مواجه بوده واقتصاد آن در معرض فروپاشی است.
ظاهر قضیه آن است که این خط لوله گاز مورد نیاز لبنان را تامین خواهد کرد ولی اصل ماجرا آن است که مصر و اردن به دنبال آنند که سوریه را به جمع کشورهای عربی بازگردانند و میخواهند از لبنان به عنوان قلاب استفاده کنند.
بهنظر میرسد سیاستی که برخی در واشنگتن به آن به دیده وادادگی دولت بایدن نسبت به رژیم اسد و ایران مینگرند از عمق بیشتری برخوردار بوده و در پس پرده نشاندهنده برنامه برخی کشورهای عرب منطقه برای نزدیک شدن به سوریه و لبنان و استفاده از آن در مذاکره با تهران است. در چنین حالتی میتوان گفت تحولی اساسی در نگاه این کشورها به ایران صورت گرفته است. سالهاست بسیاری از کشورهای منطقه به حمایت آمریکا و حتی اسرائیل در مواجهه با ایران دل بستهاند. عادی سازی روابط برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس با اسرائیل را میتوان در قالب این دکترین ارزیابی کرد. لیکن سیاست آمریکا مبنی بر مهار ایران شکست خورده است. علیرغم چند دهه تحریم، ایران کماکان در منطقه از نفوذ قابل توجهی برخوردار است. بهنظر میرسد با درک این واقعیت و اینکه بعید است اسرائیل بدون حمایت آمریکا با ایران وارد جنگ شده و منطقه را بههم بریزد، برخی کشورهای منطقه اقدام به بازنگری در سیاست خارجی خود کردهاند. سیاست جدید آنان در سوریه و لبنان حاکی از آن است که قصد دارند با جدیت بیشتری وارد عمل شده و نقشآفرینی کنند.
ایران بهخوبی از کارت انصارالله در یمن برای کشاندن عربستان سعودی به باتلاق جنگی بدون پایان استفاده کرد ولی حاکمان سعودی کارت خود را در لبنان بر زمین انداخته و خود را از معرکه کنار کشیدند. سالهاست رهبران این کشور علیرغم فشار ایالات متحده و فرانسه، لبنان را از دستورکار خود خارج کرده و این کشور را دراختیار سایر قدرتهای منطقه بهویژه ایران قرار دادهاند. دلایل ریاض در توجیه این سیاست یکی همپیمانی میشل عون، رئیس جمهور و همچنین جنبش ملی آزاد لبنان، پرنفوذترین گروه سیاسی مسیحی به رهبری جبران بسیل داماد وی با حزبالله است و دیگر اینکه علیرغم میلیاردها دلار هزینه، مردم لبنان نظر مساعدی به سعودیها ندارند. در واقع حاکمان سعودی با قطع امید از سعد حریری، نخست وزیر اسبق لبنان و عدم ارائه کمکهای مالی اقدام به تنبیه مردم این کشور کردهاند. لیکن این سیاست جامعه لبنان را نسبت به عربستان بدبینتر کرده و حزبالله با پرکردن خلاء سیاسی و اجتماعی، جایگاه خود را مستحکمتر کرده است. نقطه عطف این سیاست آنجا بود که محمد بن سلمان در نوامبر ۲۰۱۷ حریری را بازداشت کرد. این اقدام موقعیت حریری را در صحنه سیاسی لبنان تضعیف کرده و نفوذ عربستان سعودی را نیز کاهش داد.
درحال حاضر در سرتاسر منطقه تغییرات جالب توجهی درحال رخ دادن است. سیاست کشورهای مصر و اردن و همچنین امارات و قطر در لبنان نشان میدهد آنان بر این عقیدهاند که جلب حمایت بخش قابل توجهی از مردم لبنان بهویژه اهل تسنن روشی مطمئنتر از تکیه بر توان نظامی آمریکا و اسرائیل است. بدینترتیب راهکار موردنظر بازگشت به دیپلماسی است و با توجه به اینکه در سوریه، یمن، لبنان و عراق یا اکثریت و یا اقلیت قابل توجهی اهل تسنن هستند، شرایط برای تمرکز بر مذاکره و رسیدن به توافق با سایر کشورهای صاحب نفوذ در منطقه از جمله ایران فراهم است.
میتوان گفت خاورمیانه به دهه ۵۰ میلادی بازگشته است، وقتی که تقسیمبندی کشورهای منطقه بر مبنای طرفداری از خیزشهای مردمی از جمله جنبش ناسیونالیسم عربی به رهبری جمال عبدالناصر در مصر، بعثیهای عراق، کمونیسم، خاندان هاشمی و یا غرب شکل گرفته بود. اما امروز منطقه تحت تاثیر بازیگران منطقهای و بینالمللی رقیب از جمله ایران، ترکیه، اسرائیل، روسیه و آمریکا قرار گرفته و راه برای نقشآفرینی دیپلماسی هموار گشته است.
رهبران کشورهای عرب منطقه امید خود را به حمایت همهجانبه آمریکا از دست داده و برآنند که با بازگرداندن سوریه به جمع خود، افزایش نفوذ در لبنان و جلب رضایت اهل تسنن، دست خود را برای مواجهه با ایران تقویت کنند.
خلاصه اینکه مصر و اردن با توجه به بحران اقتصادی در لبنان و امید به محدودیتهای اقتصادی ایران و عدم امکان ادامه حمایت مالی از حزبالله، آغوش خود را بر روی سوریه بازکردهاند. از طرفی دولت ایالات متحده به وضوح نشان داده است که مرکز ثقل سیاست خارجی خود را از خاورمیانه به خاوردور انتقال داده است و بدین ترتیب انتظار میرود در بازی شطرنج سیاسی منطقه در سالهای پیش رو تقابل جای خود را به تعامل بدهد. در این صورت آنچه بهکار میآید ابتکار عمل و خلاقیت در مذاکره است. اما آیا از دستگاه دیپلماسی کشور که مدتها متکی بر میدان بوده و هست میتوان انتظار داشت که با سیاستورزی و زیرکی قوامگونه حریفان منطقهای در جهان عرب را مات کرده و نفوذ فرامرزی خود را افزایش دهد؟ کشتی دیپلماسی کشور دل به دریایی متلاطم زده و روزهای دشواری در پیش دارد. افسوس که قوامهای امروز خانه نشینند، میدان به میدانیان سپرده شده و خبری از دیپلماسی نیست!