به گزارش اقتصاد انرژی سید محمد هادی موسوی کارشناس حوزه انرژی طی یادداشتی نوشت؛ آن زمان که نفت کشف شد تصور بر این بود که بهره برداری از منابع نفتی می تواند باعث توسعه منطقه و کاهش فقر گردد اما نتیجه آن خودکشی عمران در کنار این نماد توسعه بود. این طلای سیاه، قرار بود که باعث رونق خوزستان و کشور شود اما همین نفت، امروز گلوگاه فشار بر کشور و باعث سرعت گرفتن چرخه فقر در خوزستان شده است. گرچه کشف نفت تغییرات زیادی در منطقه ایجاد کرده و باعث پیشرفت سخت افزاری برخی مناطق شده اما این توسعه، در ازای پسرفت نرم افزاری و توسعه چرخه فقر بوده است.
اما چرا نفت و صنایع وابسته به آن، چندان که باید، نتوانسته اند تغییر ملموسی در توسعه مناطق نفتی ایجاد کند؟ عوامل متعددی می توان برای این موضوع برشمرد اما شاید یکی از مهمترین دلایل آن این است که توسعه نفتی، “توسعه وارداتی” است. نفت شاید بیش از صد سال در خوزستان جاری است اما این منطقه برای صده ها، فرهنگ و اقتصاد بومی مختص به خود را داشته است.
مردم منطقه غرب کارون، به عنوان بزرگترین منطقه نفتی ایران، طی صده های گذشته، اقتصاد مبتنی بر کشاورزی، دامپروری، صیادی و دریا نوردی داشته اند. کشف نفت و توسعه صنایع نفتی نیاز به کارگران و کارمندان غیر متخصص را در منطقه افزایش داد و بخشی از مردم منطقه به صورت کارگر ساده و غیر متخصص، اقتصاد بومی و دارایی های فردی خود را رها کرده و به امید درآمد و زندگی بهتر جذب صنایع نفتی شدند. رها شدن بخشی از اقتصاد بومی توسط مردم منطقه باعث به هم خوردن چرخه ارگانیک اقتصاد بومی و بیکار شدن بخش دیگری از مردم شد به نحوی که بیکاران جدید نیز مجددا به امید کسب درآمد بهتر، بخش دیگری از اقتصاد بومی را رها کرده و به نفت پیوستند و این تخریب حلقه های اقتصاد بومی روز به روز مضاعف گردید.
به عنوان مثال برای سالیان دراز، زنجیره تولید دامپروری در منطقه یکی از ارکان اقتصادی خانوارهای ساکن در غرب کارون بود. پرورش گاومیش، تهیه، توزیع و عرضه لبنیات، کسب و کارهای حاشیه ای و وابسته به دامپروری و تولید لبنیات، هزاران نفر از افراد بومی را مشغول به کار نموده بود اما با رها کردن پرورش گاومیش توسط عده ای، این زنجیره تولید دچار اخلال و به صورت دومینو وار، بیکاری و بلاتکلیفی را در مردم منطقه افزایش داد.
نداشتن تخصص های لازم جهت کار در مشاغل صنعتی وابسته نفت باعث شد طی این سالها سهم مردم منطقه از تاسیسات ناخوانده نفتی، شغلهای سطحی مانند ناتوری و رانندگی و کارگری ساده باشد. گرچه بخشی از مردم منطقه توسط شرکت ملی نفت آموزش دیده و به عنوان کارگر یا کارمند متخصص مشغول به فعالیت شدند اما حجم تغییرات در اقتصاد بومی منطقه بسیار بیش از این تلاشها بود.
قضیه آنجا بغرنج تر می شود که توسعه بیشتر صنایع نفتی در منطقه، آب، هوا و زمین های مردم منطقه را نیز تصاحب نمود. چه بسیار افرادی که به امید دریافت پول، زمینهای کشاورزی یا مناطق پرورش دام خودشان را در اختیار تاسیسات نفتی قرار داده و زنجیره کسب و کار خانوادگی و وراثتی خود را پاره نمودند، به نحویکه فرزندان آنها بدون هیچ پشتوانه ای یا بیکار ماندند یا به عنوان کارگران روزمزد جذب صنایع نفتی شدند.
هشت سال جنگ تحمیلی، نگاه امنیتی به عرب زبانان و خشک کردن هور العظیم جهت توسعه صنایع نفتی، هر کدام به تنهایی، زخمهای کاری دیگری بر اقتصاد بومی و منطقه ای زدند و باعث شدند این گرداب فقر هر روز این چرخه تولید فقر در طول سالیان، گسترش یافته و شریان خطوط لوله نفت در سرزمین خوزستان بجای آنکه مانند رگهای بدن، باعث خون رسانی به مناطق اطراف شود مانند طنابی بر گردن مردم منطقه، راه نفس آنها را تنگ تر و تنگ تر کرده است. مستند “زیر صفر مرزی” به خوبی این تناقض را به تصویر کشیده و زبان گویای مردمی شده که فریاد می زنند نیازی به نفت و جذابیت کار در تاسیسات نفتی ندارند بلکه می خواهند مثل سابق، بتوانند از موهبت هورالعظیم استفاده کنند.
طی سالیان اخیر که طرحهای مسئولیت اجتماعی (CSR) در وزارت نفت پیگیری می شود نیز عملا تغییر چندانی در وضع مردم منطقه حاصل نشده چرا که همچنان نگاه سخت افزاری (ساخت مدرسه و بیمارستان، ناتوری و…) بر این طرحها حاکم است. گرچه ساخت تاسیسات زیر بنایی جزیی از نیازهای مردم را مرتفع می کند اما شرط کافی جهت فقر زدایی، برنامه ریزی با نگاه بومی و منطقه ای است.
نتیجه توسعه صنایع نفتی در خوزستان، توسعه صنایع پتروشیمی در ماهشهر و توسعه صنایع گازی در عسلویه، شاید عمران ظاهری شهرها و روستاهای اطراف بوده اما تاثیر اقتصادی آن برعکس هدف توسعه گران اتفاق افتاده است. از همین رو هر از چند گاهی اغتشاشاتی در این مناطق رخ می دهد.
اغتشاشاتی که بجای ریشه یابی جهت حل آن، حاکمیت، مجبور به استفاده از قوه قهریه می گردد و همین، نمک بر زخم کهنه چندین ساله مردم می پاشد.
کارتلهای بزرگ نفتی در دنیا نیز با چنین مشکلاتی دست و پنجه نرم کرده اند اما به مرور دریافته اند بجای نگاه خشک و خشن به توسعه مناطق نفتی می بایست مباحث فرهنگی و بومی را جایگزین نمود. این شرکتها طرحهای مسئولیت اجتماعی را به نحوی به انجام می رسانند که باعث ارتقا و رشد مردم بومی شده و خود آنها در توسعه اقتصادی و فرهنگی منطقه سهیم گردند.
به عنوان مثال طرح مسئولیت اجتماعی شرکت «توتال» در کشور «میانمار» یکی از موفق ترین این طرحها است. شرکت توتال علاوه بر ساخت بیمارستان و تاسیسات زیر بنایی توانسته با طرحهای آموزشی-بهداشتی، بیش از یک میلیون نفر از مردم منطقه را تحت پوشش درمانی قرار دهد، مرگ و میر کودکان منطقه را تا ۷۰ درصد کاهش دهد و سمن های محلی جهت افزایش آگاهی و کمک به بهداشت فردی و اجتماعی را حمایت و سامان دهی نماید.
این شرکت همچنین به تحصیل بیش از ده هزار کودک و جوان میانماری در سطوح مختلف تحصیلی کمک نموده، بسیاری از همان دانش آموزان و دانشجویان را پس از پایان تحصیل تحت آموزشهای فنی قرار داده و به عنوان کارمند متخصص استخدام کرده است. همچنین دوره های آموزشی و فرهنگی متنوعی جهت دانش آموزان و معلمان تدارک دیده است.
این شرکت در راستای حفظ محیط زیست و یادآوری اهمیت آن برای مردم منطقه، سمنهای محلی را حمایت و با سرمایه گذاری میلیون دلاری، استفاده از انرژیهای پاک و ارزان قیمت را جهت مردم محلی تسهیل نموده و در طرحهای احیا فضای سبز و آبرسانی به منطقه با کمک مردم محلی مشارکت داشته است. نتیجه این طرحها باعث شده مهاجرت به سمت شهرها و نزدیک شدن به تاسیسات نفتی کاهش یافته، بسیاری از کسب و کارهای محلی علی الخصوص در بخش کشاورزی به ثبات رسیده و تعداد زیادی از مردم منطقه به کسب و کار خانوادگی و بومی خود مشغول باشند.
شرکت چند ملیتی «شل»، نیز یکی از اصلی ترین اهداف مسئولیت اجتماعی خود را “کمک به مردم منطقه جهت کسب مهارت”، “کمک به تحصیل کودکان و جوانان” و “حفظ محیط زیست منطقه ای” قرار داده است. این شرکت بجای صرف هزینه های میلیارد دلاری جهت ساخت تاسیسات نفتی، طرحهای کم هزینه و موثر زیادی را در کشورهای فقیرنشینی مانند بنگلادش، هند، مکزیک و کشورهای آفریقایی به منظور فقر زدایی با استفاده از امکانات سخت افزاری و نرم افزاری منطقه اجرا کرده است.
هدف اصلی برنامه های مسئولیت اجتماعی شرکتهای بزرگ این است که بجای سرمایه گذاری های کلان و استفاده از صنایع عاریتی و وارداتی، امکانات شخصی و منطقه ای مردم محلی را در طرحهای فقر زدایی مشارکت دهند. اهمیت این طرحها در آن است که فضای کسب و کار ایجاد شده با فرهنگ بومی سازگار بوده و خود مردم در توسعه آن نقش آفرینی می نمایند از این رو حفظ و توسعه کسب و کارشان، برای آنها اهمیت دارد و می تواند کسب و کار را به نسلهای بعدی نیز منتقل نماید.
به یاد دارم چند سال قبل که یکی از شرکتهای بزرگ بین المللی جهت توسعه یک پروژه گازی در جنوب ایران در حال مطالعه بود، گروهی را جهت بررسی وضعیت روستاهای اطراف محل پروژه تا شعاع ۳۰ کیلومتر اعزام نمود. این گروه تمام امکانات منطقه ای و حتی نوع آبزیان و حیوانات دریایی سواحل محلی را شناسایی نمودند و یک بسته مسئولیت اجتماعی کامل جهت توسعه مبتنی بر منابع بومی منطقه را پیوستِ طرح توسعه میدان گازی به شرکت ملی نفت ارائه نمودند.
جان کلام آنکه توسعه نفت، گاز و پتروشیمی در مناطق محروم نتوانسته و نمی تواند باعث بیشتر و توسعه همه جانبه اقتصادی و فرهنگی آن مناطق گردد و جهت بازدهی بهتر لازم است وزارت نفت و دیگر دستگاه های ذی ربط، بجای تفکر عمرانی، تفکر بومی و فرهنگی را جایگزین روشهای موجود نماید.
شوربختانه آنکه امروزه نه تنها از تجربیات غرب کارون، ماهشهر و عسلویه درس نگرفته ایم بلکه با انتقال نفت و گاز به «سواحل مکران» درصدد فقر زدایی و توسعه آن مناطق نیز هستیم! غافل از اینکه در خوزستان و عسلویه که نفت و گاز جزو منابع محلی محسوب می شود آورده چندانی جهت مردم منطقه نداشته چه رسد به آنکه نفت و گاز عاریتی از منطقه دیگری را به مکران انتقال دهیم. تعریف بیش از ۲۰ میلیارد دلار طرحهای نفتی و پالایشی و پتروشیمی در منطقه مکران عایدی خاصی جز افزایش فقر برای مردم منطقه ندارد و با صرف هزینه های بسیار کمتر از این می توان اقتصاد بومی منطقه را متحول و هوا، خاک و آب و بکر بودن منطقه را نیز از بین نبرد.
مادامیکه چنین تفکری حاکم است، آینده «روشنی» از «عمران» در این مناطق نیز قابل پیش بینی نیست.